
که درباره این نجات، انبیایی که از فیضی که برای شما مقرر بود، اخبار نمودند، تفتیش و تفحص میکردند و دریافت مینمودند که کدام و چگونه زمان است که روح مسیح که در ایشان بود از آن خبر میداد، چون از زحماتی که برای مسیح مقرر بود و جلالهایی که بعد از آنها … اول پطرس 1: 10-11
… روح مسیح که در ایشان بود از آن خبر میداد …
تا به حال کسی را آنقدر دوست داشتهاید که حاضر باشید برایش بمیرید؟ چنین حس علاقهای به صورت طبیعی در پدرها و مادرها نسبت به فرزندانشان وجود دارد. البته داشتن چنین علاقهای تنها به والدین محدود نمیشود بلکه برخی افراد نسبت به همسرشان، دوستشان، خواهر یا برادرشان و یا حتی اعتقادشان، چنین علاقهای دارند و یا حداقل داشتنش را ابراز میکنند. با این حال، هیچ کس دوست ندارد در چنین موقعیتی قرار گیرد که مجبور باشد جانش را برای کسی فدا کند چراکه جان، ارزشمندترین چیزی است که هر کس در اختیار دارد.
اگر شما به عنوان والدین، مجبور باشید به خاطر خلافکاریهای فرزندتان هر روز به کلانتری بروید، اسیر دادگاه باشید، وثیقه بگذارید و دائماً شرمسار باشید چطور؟ اگر فرزندتان هر روز به شما بیاحترامی کند، قاچاقچی مواد مخدر باشد و مرتکب قتل شود چه؟ یا اگر متوجه شوید همسرتان از روز اول ازدواجتان، به شما خیانت کرده و اکنون هم به همین کار ادامه میدهد چه؟ اگر بفهمید دوستتان درباره همه چیز به شما دروغ گفته است تا با جلب اعتماد شما، به شما نزدیک شود و از شما سوءاستفاده کند چطور؟ آیا باز هم میتوانید بگوید آنقدر فرزندم، همسرم یا دوستم را دوست دارم که حاضرم به خاطرش جانم را فدا کنم؟
اکنون بیایید از زاویهای متفاوت به این موضوع نگاه کنیم. اگر شما آن فرزند لاابالی و خلافکار باشید و پدرتان برای نجات جانتان، جانش را بدهد چه حسی پیدا میکنید؟ اگر شما آن شخص خائن باشید و همسرتان به جای اینکه ترکتان کند، جانش را برایتان بدهد، محبت بیقید و شرطِ همسرتان چه تاثیری بر شما میگذارد؟ اگر دوستتان به جای شکایت از شما به مراجع قضایی، در موقعیتی حساس جانش را برای زنده ماندن شما بدهد، چه حسی خواهید داشت؟
این شرح حالی است که انجیل از خیانت و دشمنی ما نسبت به خداوند و محبتی که او در مقابل به ما نشان داد، ارائه میدهد. این محبت فداکارانه به لحظه میخکوب شدن عیسی به صلیب بازنمیگردد. حتی زمانی که روح مسیح در انبیا از چگونگی این فداکاری و اتفاقاتی که قرار بود بیفتد سخن میگفت، زمان آغاز این محبت نبود. محبت فداکارانه عیسای مسیح نسبت به انسان، بسیار قبلتر، پیش از آفرینش هستی، یعنی از ازل وجود داشته است! درک این موضوع بسیار دشوار است و همین نشاندهنده حقیقی بودن این محبت است چراکه اگر ذهن ما به راحتی قادر به درک آن بود، به احتمال بسیار بسیار زیاد، ذهنی بشری نیز خالق آن میبود!
عیسای مسیح برای تمامی ابدیت ما را دوست داشته است، آن هم نه دوست داشتنی ساده و بدون بها بلکه محبتی فداکارانه! او مایانی که در گناهانمان مرده بودیم (افسسیان 2: 1)، دشمنان او بودیم (رومیان 5: 10)، خائن بودیم (اشعیا 48: 8) و… را آنقدر دوست داشت که حاضر شد در عوض تمامی گناهان، بدیها و خیانتهای ما برای نجات ما از مرگ ابدی، جانش را فدا کند.
عکسالعمل ما در مقابل چنین محبتی چه میتواند باشد؟ اگر گناهکار و خائن بودن خودمان را با تمام وجود درک کرده و قبول داشته باشیم، آنگاه دریافت این محبت، تاثیری که بر پولس رسول گذاشت، بر ما نیز میگذارد و کاری که با پطرس رسول کرد با ما نیز خواهد کرد. آنگاه این محبت ما را از دشمنان خدا و افرادی خودخواه به فرزندان خدا و سفیران مسیح تبدیل میکند. آنگاه حاضر خواهیم بود نه تنها منابع، بلکه جانمان را نیز برای رساندن خبر این محبت شگفتانگیز به دیگران فدا کنیم.