
برای این پسر مسالت نمودم و خداوند مسالت مرا که از او طلب نموده بودم، به من عطا فرموده است. اول سموئیل 1: 27
“دعا کردن با غیرت و قوت “
وقتی که زندگینامه یک کشیش معروف رو مطالعه میکردم مهمترین نکته در سرگذشت او و تغییر مسیر او در زندگیش، دعا کردن هر روزه مادر بزرگ او برایش بود. این برای من خیلی جالبه که او اتفاقاً فرزند بسیار سرکشی بود و به قول گفتنی حرف گوش نکن بود و یک روز که یواشکی به پشت در اتاق مادر بزرگش میره که فضولی کنه از زیر در نگاهی به داخل میکنه و میبینه که مادر بزرگ روی دو زانوش در حال دعا کردن هست و این مسئله باعث کنجکاوی اون میشه و شروع به سوال و جواب کردن میکنه و این باعث ایمان آوردنش به عیسای مسیح میشه.
در آینده که او یک کشیش معروف و قابل احترام میشه هر یکشنبه مادر بزرگش در ردیف جلوی کلیسا مینشسته و با سره پایین و چشمانی بسته برای او و موعظه اون دعا میکرده تا او با قوت خداوند کلام رو موعظه کنه.
چند سال بعد که مادر بزرگ از این دنیا میره، نوه او که حالا یک کشیش بزرگ با یک کلیسا بزرگ هست خرد میشه و خیلی پریشان حال میشه و این نشأت گرفته از رابطه نزدیک او با مادر بزرگش و علاقه شدید او به مادر بزرگش بود. یکشنبه بعد که قدم به جایگاه موعظه میذاره و کتابمقدس رو باز میکنه که شروع کنه متوجه صندلی خالی میشه که مادر بزرگ روی اون مینشست و برایش دعا میکرد و او احساس میکنه که بدون دعا او نمیتونه موعظه کنه و قوت حرف زدن نداره در این لحظه یکی از زنان موی سفید کلیسا که متوجه این مسئله شده بود از جای خود بلند شده و به جلوی کلیسا میآید و روی اون صندلی خالی میشینه و به کشیش میگه که من از این به بعد مادر بزرگ تو هستم و سرش رو پایین میاندازه و شروع به دعا برای کشیش میکنه و کشیش شروع به موعظه میکنه.